حجم سنگین نبودن

گفته اند عصر حاضر عصر شکوفایی علم، عصر ارزش آفرینی و معنی گرایی،‌عصر فناوری های نوین و پیشرفته است و از همه مهم تر عصر تنهایی

حجم سنگین نبودن

گفته اند عصر حاضر عصر شکوفایی علم، عصر ارزش آفرینی و معنی گرایی،‌عصر فناوری های نوین و پیشرفته است و از همه مهم تر عصر تنهایی

تنهایی ۲

سلام

۵ شنبه است و من در خانه تنها

امروز بیرون رفتم تنها و بی انکه حتی کسی را در ذهن نیز داشته باشم در برف های در حاب مرگ قدم زدم و قدم و قدم زدم در دو نمایشگاه نقاشی زیبا بعد برگشتم در حالی که دو کتاب خریدم کتاب چگونگی برقراری ارتباط ) بعد از ۲۷ سال هنوز باید از کتاب یاد بگیرم که هر برخوردی چه معنی دارد؟ من در درس زندگی چقدر بی استعداد و خنگ می زنم

موزه هنرهای معاصر باز بود و من رفتم با اکراه و برون امدنم نیز اکراهی دیگری بود که سرگیجه این همه تفکر دیوانه ام می کرد.

دلم می خواست دست در دست هم تفکرهای به تصویر کشیده را مرور می کردیم ولی خوب نبودی و نمی دانمت کیستی تا بودنت را هست کنم  احمق!

و باز برگشت به خانه ای تنها و باز دوحجم افسره که گاه گاه با تورم برجستگی هاشان بی حضوریت را فریاد می زنند.

تا بدین روزگار هرگز چنین جنسی فکر نمی کردم ولی اکنون بی هیچ واهمهای می خواهمت برای بدنم و بدنت می خواهمت همین.

خستگی

خیلی خسته ام

مخصوا وقتی متوجه شدم کارام نتیجه نداده و رد شده خیلی ناراحتم

لعنتی کسی که یه زمانی دوستش داشتم ولی اون هیچ احساسی به من نداشت کلی پیرفت کرده کلی من چقدر عقبم....................

فروکش

خیلی جالبه

با به اتمام رسیدن دوره مهانی مهمان هر ماهه ام عطش جستجوی بی وفای گم شده ام هم داره فرو کش می کنه. هر چند هنوز در لابه لای صفحات مجازی نوشته ها دست از پیگیری یافتنش بر نداشتم.

نا امید نیستم و می دانم اخر یه روزی...

خواب

دیشب را گذراندم و شب دم دمای ظهر خواب کسی را دیدم که این روزها تنها پسری است که با هم گاه گداری تبادل اس ام اس داریم و گاهی احوال هم را جویا می شویم ولی خوب هم اون سرد هم من سرد تر

نمی دونم شاید اگر این بار امد تهران جور دیگری رفتار کنم!؟ شاید

همه چی بستگی به اون داره ولی دوست دارم موضوع را با او در میان بگذارم و از این به بعد جور دیگه ای با هم حرف بزنیم .

نمی دونم چقدر موفق می شم ولی خوب با کمی تدبیر همه چی درست خواهد شد حتما

تنهایی۱

 

خیلی وقت بود دیگه سراغ نوشتن نیامده بودم. ولی خوب معتاد باز دوباره اگر موادش فراهم باشه وسوسه می شه و می ره جلو من هم که معتاد نوشتنم معتاد اینترنت معتاد دنیای مجازی ،‌پس گله ای نیست به ما ....

و اما

چند صباحی است که بدجور دلتنگم دلتنگ وجود خالی اش که حجم نادیده گرفته شده ۲۷ ساله بدنم را بپوشاند انکس که هنوز پنهان است. بدجور دلم بهانه اش را می گیرد و سینه التهاب خواستنش را.

خسته شدم بس که به دنبالش در کور ترن نقطه تاریکی وب گشتم دیگر خسته تر از انم که فضای خالی ذهنم را جایگاه حضورش گوش مالی دهد.

ولی هست می دانم انقدر به من نزدیک است که زنانگی ام همان که سالهای درازی است گرد بی توجه ای بر ان نشسته تکان خورده و حال حتی سینه هایم به ارزوی لمس دستان گرمش به بهانه های مختلف خاریدن و خواسته شدن خود نمایی ها می کنند که مرا در شگفتی بی نظیر فرو می برند این دو!

و انها بودند که حرفهای عمیق نزده ام را کنون به تصویر این مجازیت می کشند. این دو حجم یرجسته لمس ناشده!

خواهان تو و مهربانی شهوت انگیز عاشقیت هستند،‌همسرم

کجایی؟!