-
دوستی می خوام برای بوسیدن برای لمس کردن برای دست در دست هم دادن و نه برای سکس
جمعه 28 مهرماه سال 1396 16:04
سلام دیگه حوصله ندارم هی برم تو طوبی. پیامهای چرت و پرت ادمهای علاف و هوس باز بازی رو ببینم که اکثرشون زن دارن و حالت دنبال یکی دیگه اند. با اینکا می دونم تنهایی خیلی خیلی راحتم و کل وقتم پر می شه ولی گاهی مثل الان دلم بهونه می گیره صرفا یک بهونه چون می دونم اصلا حوصله بیرون رفتن ندارم اصلا حوصله ندارم برم خرید حوصله...
-
دوستی می خوام برای بوسیدن برای لمس کردن برای دست در دست هم دادن و نه برای سکس
جمعه 28 مهرماه سال 1396 16:04
سلام دیگه حوصله ندارم هی برم تو طوبی. پیامهای چرت و پرت ادمهای علاف و هوس باز بازی رو ببینم که اکثرشون زن دارن و حالت دنبال یکی دیگه اند. با اینکا می دونم تنهایی خیلی خیلی راحتم و کل وقتم پر می شه ولی گاهی مثل الان دلم بهونه می گیره صرفا یک بهونه چون می دونم اصلا حوصله بیرون رفتن ندارم اصلا حوصله ندارم برم خرید حوصله...
-
آواز قو
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 10:21
قو قوها پرندگان زیبا و از مخلوقات خارقالعاده خداوند هستند که به سبب تک همسری در طول عمر (monogamy) به سمبل عشق و وفاداری در بسیاری از فرهنگها تبدیل شدهاند. اگر چه پدیده تکهمسری در بین پرندگان تا نود درصد (در برابر هفت درصد در پستانداران) وجود دارد، اما نکته متمایز کننده این دسته از غازیان نظریاتی است که در مورد...
-
توچال اخر دیماه 91
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 10:05
جمعه رفتیم توچال خیلی خوب بود چالش بود برای خودش کلی نه برفی بود نه بارونی بیابون بود ولی سخت دشوار شاید 3 ساعت طول کشید که رسیدم به چشمه تازه اون هم در حالی که بارها سرم گیج می رفت و چشمام سیاه تاریک می شد. ولی بالاخره تونستم تا ایستگاه دوم برم اون هم تنها و چقدر این تنهایی بهم چسبید اولش سخت بود و حزن انگیز ولی بعدش...
-
باز مهری دیگر
شنبه 1 مهرماه سال 1391 22:16
سلام امروز اول مهر بود و دوباره بوی مدرسه ها و پاییز چند وقتی می شه شاید بگم دو هفته ای می شه دیگه تصمیم جدی گرفتم که برم. کشورش هم انتخاب کردم. اره دقیقه دفعه پیش که اصفهان بودم این فکر به ذهنم رسید که دیگه یک جورایی حس زندگی تو این کشور رو ندارم و هر چی می بینم افت و فشار چرا باید تو کشوری زندگی کنم که معیارهای...
-
حس گس
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 14:24
سلام این بار هم مخاطب نامه ام تویی خود خود خودت همونی که دوست داشتنم را اولین بار و ساید اخرین بار با تو بیان کردم. و نمی دانم الهه ها عاطفه دوست داشتنی تری داشتند و مانده گار تر مبارکت باشد خیلی دلتنگم دلتنگت بودم و البته نمی دونم خواهم بود یا نه ولی عجیب در دلم انگار در اینده تو را خواهم دید قربان لبخند زیباست پیش...
-
آیا شما هم نیمکت...دارید؟
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1391 22:11
آیا شما هم نیمکت...دارید؟ روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم! لویی، افسر گارد را صدا زد و پ رسید این سرباز...
-
عشق
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 23:46
اونقدر اصیل دوستت دارم که اگر بدترین خسانتها رو هم به هم بکنی یا به زشترین لحن تحقیرم کنی شاید اشکام نتونن تحمل کنن نمکهایی رو که زخمم می ریزی ولی قلبم هنوز به عشث بودنت می تپه و ذوق شنیدنت حالا اگر اون حرفا خود خود جمله ازت متنفرم باشه یا اینکه تو دشمن منی با هزار کینه عیبی نداره تو بگو تو عزی دلم راحت باش من همچنان...
-
یک حقیقت
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 13:29
یک حقیقت ساده است من عاشق تو بودم ( هنوز یک کمی هستم ) تموم فکر و ذکر و ارامش و اولویتم تو بودی و هستی تموم اراده ام رو تو زندگی ازم گرفتی نمونه اش همین دیروز که یک طوری نشون دادی که من عرضه یک کلید برداشتن رو هم ندارم در مرود تفریحاتم هم به بلوغ نرسیدم و دارم تقلید می کنم فهیمه بیچاره نابالغ داره چی کار می کنه در...
-
دیروز ( قسمت اول)
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 09:08
دیروز هم یک روز بود مثل تموم روزها باز صبح بی حوصله و با بی انگیزگی هر چه کامل تر در حالی که پس زمینه ای از سرماخوردگی و گوش درد داشتم از خواب بیدار شد نسبتا زود بود و هنوز یک ساعتی وقت بود تا حرکت کنیم حوصله اون و حرفهای مسخره صبحگاهیشو نداشتم دیگه حرفاشو باور نمی کنم باور که نه دیگه برام مهم نیست خوب می دونم ادمی دم...
-
pvtihd khf khf hc nv,k
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 12:13
gdgh nojv fd]hvi hd ;i nv kld j,hkn jlhdghj , o,hsji ihd o,na vh lndvdj ;kn , iv v,c fi fi ,sdgi lvnd idc , nojv fhc nsj hknhoji ld a,n h,krnv ;i kld nhkn hpshshj ,hruda ]dsj ndv,c nv jktv , hlv,c lay,h pvt cnk ihd uharhki , lh nd,hki ;i fi pvtihd hdk nojvj fnfoj ',a ld nidl ngl fvha ld s,ci trx ld j,kl ildk v, f'l ;i...
-
حس عجیب
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 09:04
سلام خیلی وقت بود می خواستم بیام ولی نمی دونم چرا هر بار نمی شد. برام عجیب تر این بود که دلم می خواست زمان شادی هم به اینجا سر بزنم اخه اینجا واقعا تنها و تنها و تنها گوشی هست که محرم می دونم و با حرف زدن باهاش ارامش می گیرم. این روزها بعد از اسباب کشی و نقل مکان به خونه جدید که البته هنوز سند نزدیمش و 10 تومنش هم...
-
استفراغ
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 08:59
امروز چهارشنبه است. جالبه چقدر پیدا کردن چهارشنبه برام سخت بود اول فکر کردم شنبه است بعد گفتم نه فکر کنم وسط هفته ایم گفتم اها سه شنبه ولی یادم اومد الان سر کارم و سه شنبه ها دورکار پس امروز چهارشنبه است. تازه این که اولیش نبود امروز می خواستم بیام اینجا ولی جالب بود نام کاربری ام رو یادم نمی امد. اصلا انگار تا حالا...
-
یک دوشنبه دیگر
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 14:11
دیروز بعد از پیغامهای مکرری که جیمیل می داد مبنی بر خرید فضای بیشتر به دلیل پر شدن کل حجم نزدیگ به 8 گیگیش و بعد از اینکه با تمام وجود اه کشیدم که حتمی نمی تونیم پولشو بدیم فضامون رو گسترش بدیم مجبور به برگشت به صفحه اول شدم و مرور ایمل هایی که اولینش مربوط به سال 2005 می شد! 6 سال پیش تنوع خوبی بود مرور اتفاقات و...
-
شاید فردا دیر باشد
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 23:57
روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند . سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که میتوانند در مورد هرکدام از همکلاسی هایشان بگویند ، فکر کنند و در آن خط های خالی بنویسند . بقیه وقت کلاس با انجام این تکلیف درسی گذشت و هرکدام...
-
همسفر همیشگی من
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 11:38
دارم درس می خونم. ایلس 24/7 1100 504 این باز می خوام برم اگر 60 بشم بحشره باید یه چیز خوب برای مقدم بخرم اونوقت دارم فکر می کنم چی بی قرار هم هستم دلم بهونه گیری می کنه نمی ودنم برای کی گاهی به حمید گیر می ده ولی نمی دونم شاید واقعا می خواد عاشق بشه دوست دارم ازادش بگذارم کلا من دارم دنبال همسفرم می گردم زیاد هم به...
-
مرگ
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 00:08
وقتی به مرگ فکر می کنم به بی ارزشی همه چیز چه راحت فراموش می کنم و چقدر ارام می شود غوغای دورنم که از بودن سرچشمه گرفته است نه از نبودن و چه ساده با فکر به نبودن غوغا نیز ساکت می شود. و باز خر می شوم و باز ارام تر و بار عاشقتر من چقدر احمقم که زندگی را در صفر ضرب می کنم تا لذت که نه اه نکشم چه اهمیتی دارد من هستم و...
-
هیچستان
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 23:36
نفس می کشم و می دانم اکسیژنی نیست هوا مسموم تر از ان است که کشیده شود دوستان هم نه همزیستان هم سفره گان هم نشینان هم پیاله بی خیال اون وقتی پای پول وسط بیاد حاضر ادم بکشه به همین راحتی هرگز زمانی نبوده که وقت حساب و کتاب جوش نیاره برای اون جدایی از من خیلی راحتره تا جدایی از حساب بانکی من با ادمی زندگی میکنم که سر یک...
-
فکر
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 11:41
می خندم با انرژی و محکم حرف می زنم شادی پخش می کنم دوستان جمعند و من پروانه ام از درون می سوزم پروانه نیستم خالی ام تنها داغ بر سینه خفه می کند گلو داد می زنم در درونم فریاد می زنم . درد می کشم می گریم اشک می ریزم و چرا می گویم دوستان جمعهند و ما می خندیم با دوستان در جمع دلم از چمدان تنهایی سهراب هم تنگتر و کم جا تر...
-
باور نمی کنم
شنبه 12 تیرماه سال 1389 14:35
خیلی مسخره است نه؟ شاید دو سال گذشته که نیامدم ولی وقتی می یام و می خوام بنویسم و چشمم می افته به نوشته های قبلی دلم خیلی خیلی می گیره نه به خاطر حرفهایی که توش زدم فقط نه به خاطر اینکه باز هم اومدم همون حرفها رو بزنم باز هم از بس تنهام و کسی رو ندارم باهاش درد دل کنم اومدم و باز هم می خوام از دست کسی که باهاش زندگی...
-
نمی دونم باید چی کار کنم
شنبه 25 خردادماه سال 1387 08:45
حالا فهمیدم هر چی ازم بخواد ناخوداگاه تمام بدنم مقاومت می کنه. و دست و پام می لرزه تمام اعتماد به نفسم را از دست می دم در مقابلش . دلیلش هم کاملا واضحه حتی یک بار هم نشده تو این ۶ سال کاری براش بکنم و با رضایت ازم حتی یک تشکر خشک و خالی بکنه. چه ساده تشکل که سهله حداقل هیچی نگه. فقط کوبنده تو سرم و داد زده و غر زده که...
-
زندگی سگی
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 14:30
سلام امروز خیلی خستگی جسمی دارم که بالتع به روحم هم سرایت کرده. دیشب خدا خیرش بده تا ساعت ۳ نشست پشت ماهواره با صدای بلند و لامپ پروژکتوری روشن و دنگ دنگ صفحه کلید کامپیوتر که خانم ناراحتت و تو بز خیلی خسته بودم. شبش ۳ ساعت فقط مخ خوری بود برای خونه. اخرش هم هیچی به هیچی . بعد اومد در مورد عشق اساطیری و دوست داشتن و...
-
خوشحالم
شنبه 4 خردادماه سال 1387 14:50
سلام بالاخره امروز تمامش کردم و فرستادم رفت. باورم نمی شه انباشتگی ۶ ماهه را بلاخره از خودم کندم. لعنتی فقط و فقط ۲-۳ ساعت کار داشت با تمرکز بشینی پاش. به دلم خورده بود امروز موسوی بهم تشر خواهد زد برای همین صبح تو خونه موندم تا تمومش کنم ولی یادم اومد که ویندوز را تازه نصب کردم و بقیه برنامه ها رو نریختم روش این بود...
-
۳۱ اردیبهشت
سهشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1387 15:20
۲ ماه شد امروز هم تموم شد و من همچنان با انبوهی از کار و ... نمیدونم کی می خوام ادم بشم. تو اینترنت دنبال چی می گردم. مگه نخوندم دیوانه کسی است که از راهی که همیشه رفته و به جواب نرسیده انتظار جواب داره؟! پس دارم چی کار می کنم؟ این همه رخوت و خستگی و پوچی اخه واسه چی؟ تا کی؟ می خوای چی کار کنی ها ؟ تو اینترنت دنبال کی...
-
شنبه
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 10:16
دوباره به سراغ تو می ایم تا در تو خالی کنم انبوه نگفته های بی صداییم را خاموش ولی حیف که انگار تنها انهنگ حزین صداست که ارام می کند و اگر نباشد هیچ امروز برگشت به این سرزمین تنهای هر چند خوب می دانم هر کجای این اسمان هم که بروم باز هم تنهام یک دوست می خواهم ولی توان ارتباطم نیست جا می زنم لق می زنم می لنگم یک چیز و یا...
-
تنهایی
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 16:27
بارب چنان کن سرتنجام کار تو خوشنود ماشی و ما رستکار خدایا ای خدایا ای خدایا ای خدا الها ای الها ای الها ای الا نسیما ای نسیما ای نسیما ای نسیم دل آرام منی تو ای نشاطم ای قسیم گرت نام تو را بر پیکرم جاری کنم همانا شسته باشم ان همه ناپاکیم ورم در یاد من روزی تو را جایی نبود تو ان یاری گری کز من نرنجی یک دمی من آن شرمنده...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 08:52
امروز با حمید چت کردم. کمی دلم سبک شد. کمکم کرد و چند تا کتاب برای تافل بهم معرفی کرد. باید تافل رو بگیرم باید
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1387 07:49
امروز ۶ فروردین و تولد حضرت محمد تا امروز فقط روز اول بعد از سال تحویل اون هم به مدت ۱ دقیقه با هم حرف زدیم و بعد این من بودم که شب بهش زنگ زدم و فرداش که گفت شاید تا جمعه بمونه و برای عباس دارن می رن خواستگاری و روز بعد که گفت شب می رم و بعد موبایل خاموش به بهانه ایجاد تعادل!!! و اینکه اره زنگ امروز رو که زدی دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 20:42
اولین روز سال ۱۳۸۷ اخرین دقایق ژارسال تمام خواسته هایی که از امسال داشتم رو نوشتم و گذاشتمش لای قرانم ببینم کدوماش براورده می شن. من که خیلی دلم روشنه تازه امسال برای اولین بعد در این ۵ سال اون بود که همون لحظه سال تحویل بهم زنگ زد و بهم تبریک گفت به این میگن داشتن یک سال خیلی خیلی خوب خدایا به امید توام من امسال رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 11:11
هیچ حرفیبرای گفتن ندارم. اصلا از حرف زدن و حرف شنیدن بیزارم بی زار از همه چیز و همه کس به تنگ امده واقعی