حجم سنگین نبودن

گفته اند عصر حاضر عصر شکوفایی علم، عصر ارزش آفرینی و معنی گرایی،‌عصر فناوری های نوین و پیشرفته است و از همه مهم تر عصر تنهایی

حجم سنگین نبودن

گفته اند عصر حاضر عصر شکوفایی علم، عصر ارزش آفرینی و معنی گرایی،‌عصر فناوری های نوین و پیشرفته است و از همه مهم تر عصر تنهایی

مرگ

وقتی به مرگ فکر می کنم


به بی ارزشی همه چیز

چه راحت فراموش می کنم و چقدر ارام می شود غوغای دورنم که از بودن سرچشمه گرفته است نه از نبودن و چه ساده با فکر به نبودن غوغا نیز ساکت می شود. 


و باز خر می شوم و باز ارام تر و بار عاشقتر


من چقدر احمقم که زندگی را در صفر ضرب می کنم تا لذت که نه اه نکشم


چه اهمیتی دارد 

من هستم و دوستش دارم 


حتی در هیچستان

هیچستان

نفس می کشم

و می دانم اکسیژنی نیست 

هوا مسموم تر از ان است که کشیده شود


دوستان هم نه همزیستان هم سفره گان هم نشینان هم پیاله


بی خیال 

اون وقتی پای پول وسط بیاد حاضر ادم بکشه به همین راحتی


هرگز زمانی نبوده که وقت حساب و کتاب جوش نیاره 

برای اون جدایی از من خیلی راحتره تا جدایی از حساب بانکی


من با ادمی زندگی میکنم که سر یک قرانی به من می پره

به دلم موند یک روز هم که شده موقع حساب و کتاب داغ نکنه و گوش بده


ولی اون فقط مسیر مشخصی می ره

1- عدم قبول واقعیت و حاشا کردن موضوع

2- به فراموشی سپردن

3- شلوغ بازی

4- جیغ زدن

5- مرحله بیان اصطلاحات کلیدی ( سرم و می کوبم تو دیوار = برو گمشو - خفه شو ...

6- پرتاب اشیا غیر خودی 

7- کتک ردن

8- زدن به مریضی و ختم ماجرا


نکته : با نوجه به کم هزینه بودن می صرفه این کارا چون پای پول وسط هست و تخلیه روانی


اون به راحتی کتک می زنه به راحتی اب خوردن  و به راحتی توهین می گنه


از خدا نمی خوام بلایی سرش بیاد حتی راضی نیستم یک قطره خون از دماغش بچکه ولی می خوام با کسی باشه مثل خودش تا هر کار کرده بهش برگرده . از بیانی گرفته تا نیش زدن و زدن و حمله کردن و به بیراهه رفتن و گوش ندادن و دعوا راه انداختن


دلم نمی خواد اذیت بشه ولی دلم می خواد درک کنه چقدر رفتارش زشته و بچشه طعمشو

فقط همین


شاید اون زمان من نباشم ولی تنها زمانی خواهم بخشیدش که واقعا فهمیده باشه با من چی کار کرده و از کجا داره می خوره


من همه رفتار زشتشو همون موقع به خدا می سپارم و این طوری می تونم سریع فراموش کنم با من چی کار کرده


می دونم خدا خیلی بزرگه و عادل


من هم حتمی خیلی بدی کردم که حالا دارم چوبشو می خورم و تقاص پس می دم

امیدوارم هر کی بوده که اینطور دلش رو سوزوندم منو ببخشه


من الان تو هیچستانم

فکر

می خندم

با انرژی و محکم


حرف می زنم شادی پخش می کنم

دوستان جمعند و من پروانه ام


از درون می سوزم

پروانه نیستم


خالی ام 

تنها


داغ بر سینه خفه می کند گلو


داد می زنم در درونم

فریاد می زنم . درد می کشم


می گریم 

اشک می ریزم و چرا می گویم


دوستان جمعهند و ما می خندیم با دوستان در جمع


دلم از چمدان تنهایی سهراب هم تنگتر و کم جا تر مانده پر از خالی


و سنگین از حجم بالای تنهایی


باور نمی کنم

خیلی مسخره است نه؟

شاید دو سال گذشته که نیامدم ولی وقتی می یام و می خوام بنویسم و چشمم می افته به نوشته های قبلی دلم خیلی خیلی می گیره

نه به خاطر حرفهایی که توش زدم فقط

نه

به خاطر اینکه باز هم اومدم همون حرفها رو بزنم

باز هم از بس تنهام و کسی رو ندارم باهاش درد دل کنم اومدم

و باز هم می خوام از دست کسی که باهاش زندگی می کنم و همه دنیای اجتماعی منه پناه ببرم به این صفحه سفید


باز هم چون گوشی برای شنیدن نداشتم اومدم چون حرفهایی داشتم از جنس نشنیدن برای کسی که 24 ساعت زندگیم و شش دنگ دلم به اسمش شده. اره شده چون من باید چقدر ابله باشم که به اسمش کنم


وای نه خودم کردم که لعنت بر خودم باد


ولی امروز می گم سخت ترین زمان یک زندگی وقتیه که اونی که از همممممممممممممه مردم دنیا بهت نزدیکتره اونقدر دور باشه که حتی یک جمله ساده دوستت دارم رو هم نتونه درک کنه


خیلی دلم گرفته . ولی نه توان گریه کردن دارم. نه دوست دارم گریه کنم . نه می بینم ارزشی داره بعد از این همه سال بشینم برای کسی که ارزشش اشکمو نمی دونه گریه کنم.


یادم می مونه ولی وقتی یانگ رو می خواستم حتی 200 تومن نداد

وقتی داشتیم سند ماشین رو می زدیم از مریضیش که شکر خدا همیشه مریضه استفاده کرد و ماشین رو به نام خودش زد

وقتی شب تولدش رسید گفت خوابم نمی بره پاکت پی سی اچ تی سی می خوام مدل اچ دی از دهنش در اومد با تمام بی پ.لیم هر چی داشتم بهش دادم تا 1/3 پول کلش در اد و بتونه بخره و خوشحال ببینمش

وقتی کمر درد داشتم اصلا براش مهم نبود.

وقتی بعد از مدتها صبحونه اماده کرد و من بعد از هرگزی خواستم چایی بخورم در فلاکس رو نبسته بود و ا بجوش ریخت روی پام و سوختم و هیچی نگفت به روی خودش هم نیاورد


وقتی داشت می گفت کنترل ماشین تو دستم نیست بهش گفتم یواش تر برو گفت باهات حرف نزنم بهتره

وقتی چراغ سبز شد و یک راننده احمق چراغ قرمز رو رد کردو من هر چی گفتم مواظب باش نشنید

وقتی بهش گفتم دلم گرفته گفت سرم رو می کوبونم به دیوار

و .... هزار تا هزار دیگه 


تازه بماند که هر روز چقدر ضایع می کنه منو چقدر بی محلی می کنه

چقدر کوچیک می کنه ادمو

چقدر نصیحت می کنه و می خواد فقط بهت خورده بگیریه و سرزنش کنه


همشون بماند 

دلش می خواد به هیچ کی هیچی نگم که چقدر دارم بالا می ارمش