وقتی به مرگ فکر می کنم
به بی ارزشی همه چیز
چه راحت فراموش می کنم و چقدر ارام می شود غوغای دورنم که از بودن سرچشمه گرفته است نه از نبودن و چه ساده با فکر به نبودن غوغا نیز ساکت می شود.
و باز خر می شوم و باز ارام تر و بار عاشقتر
من چقدر احمقم که زندگی را در صفر ضرب می کنم تا لذت که نه اه نکشم
چه اهمیتی دارد
من هستم و دوستش دارم
حتی در هیچستان